در تربیت دینی و رشد فرهنگی در سطح عمومی نهاد خانواده جایگاه خاص و برجستهای دارد و بدون تردید آنچه بهترین و بیشترین تأثیرگذاری و بازدهی را دارد، نهاد خانواده است، زیرا خانواده اولین و زیربنای بنیادی و اساسی جامعه در ابعاد مختلف است، بنابراین بر حسب اهمیت جایگاه خانواده در ارتقا بخشیدن فرهنگ جامعه در سلسله گزارشهایی به تبیین این موضوع به روایت حجتالسلام والمسلمین ناصر رفیعی محمدی کارشناس دینی میپردازیم که بخش پنجم آن در ادامه میآید.
*نبایدها در خانوادهها
در ارتباط با اخلاق خانوادگی دو جلسه مطالبی بیان شد و اشارهای اجمالی داشتیم به اینکه زن و مرد چه حقوقی بر عهده دارند و در معاشرت و برخورد چه حرمتهایی را باید رعایت کنند، بحث امروز من در رابطه با خودداریها و اجتنابها در زندگی خانوادگی است، این بحث تنها مخصوص اخلاق خانواده نیست، اخلاق با دوستان، برخورد با اولاد، برخورد با همکار را نیز در بر میگیرد.
بنده مطلب را در قالب برخورد با خانواده عرض میکنم، اما آنچه که مدنظر است اینکه چه خودداریها یا اجتنابهایی باید در معاشرتهای ما، در زندگی خانوادگی ما و در برخورد با همسر داشته باشیم که دچار مشکل نشویم. بنده 10 مورد را نوشتهام که باید از آنها اجتناب و خودداری شود. به عبارت دیگر در اخلاق خانوادگی یک جنبه اثباتی داریم؛ یعنی کارهایی که باید انجام داد مثل وفاداری، صداقت، تعهد و احترام متقابل و یک سری کارهای سلبی داریم، کارهایی که نباید انجام داد، بحث من راجع به این خودداریها و نبایدهاست، زیرا به بایدها اشاره کردیم، اما نبایدها، عواملی هستند که باید از آنها پرهیز و اجتناب شود تا تعهد و میثاق خانوادگی بهتر حفظ شود.
عزیزان من! میدانید که متأسفانه در برخی از خانوادهها اختلافات کم نیست، خانوادههایی که فرزندان فراری دارند یا فرزندان معتاد، خانوادههایی که نتوانستند در رابطه با دین و مسائل معنوی فرزندانشان آنچه را که لازم بوده انجام دهند. بعضی از خانوادهها با سختی زندگیشان را میسازند، واقعاً در زندگیشان رفاه نیست، البته همه چیز ناشی از فقر نیست؛ بنده این مشکلات را در زندگی صاحبان ثروت فراوان دیدهام، کسانی که میآیند و میگویند من کارخانه دارم، وضعم خوب است، میلیاردر هستم، اما با زنم تعامل ندارم، حرمت بین ما شکسته شده است، بنابراین آموزش موارد ذکر شده برای کسانی که میخواهند ازدواج کنند مؤثر خواهد بود، برای خودمان نیز تأثیرگذار است، به قول معروف انسان هر موقع جلو ضرر را بگیرد سود است.
*اجتنابهای لازم در زندگی
چه اجتنابهایی در زندگی خانوادگی لازم است؟ البته عرض کردم در جاهای دیگر مثل برخورد با همکار، دوست و رفیق نیز پیش میآید ولی آنچه مدنظر من است در زندگی زناشویی است.
*مهمترین اجتناب بهانهجویی
یکی از مهمترین اجتنابها لجاجت و بهانهجویی است، بسیاری از اوقات اختلافها به خاطر بهانهگیری و لجاجتهای کودکانه است، چیزی که مبنا و اساس ندارد. ما یک استقامت داریم و یک لجاجت، حدیث داریم، پیامبر(ص) فرمود: «الخیر عادة و الشر لجاجة»؛ انسان باید به کار خیر عادت کند و در آن استقامت ورزد، مثل نماز اول وقت که انسان اصرار داشته باشد نمازش اول وقت باشد، استقامت و عادت برای کار خیر خیلی خوب است، یا اینکه کسی اصرار داشته باشد دروغ نگوید، یا اینکه کسی مصر باشد بدقولی نکند، ولی این که انسان بر موضوعات غیرمنطقی اصرار ورزد و دنبال بهانههای واهی بگردد و به بهانههای سست خانواده را ناراحت کند، لجاجت است.
در میان ضربالمثلهای زبان فارسی شاید مثال گرگ و میش بیانگر این بحث باشد که گرگ و میش با هم در برف میرفتند، گرگ پشت سر و میش جلو بود یک مرتبه گرگ رو به میش کرد و گفت: گردوخاک نکن. گفت: اگر میخواهی مرا بخوری بخور، اما بهانهجویی نکن، این بهانه است، زیرا در برف گردوخاک وجود ندارد. امام صادق(ع) فرمود: «شش چیز در مؤمن نیست» - این همان خودداریهاست که ما با یکی از آنها کار داریم، ولی هر شش مورد را بیان میکنم - مؤمن معتقد این شش مورد در زندگیاش نیست.
1- سختگیری بیمورد
«العسر»؛ سختگیری، فرزندان بعضی از خانوادهها به دلیل سختگیری والدین از آنها زده میشوند و انحراف پیدا میکند و معتاد میشوند، کما اینکه سهلگیری و بیمبالاتی نیز خطرناک است.
2. خیر نرساندن
«وَالنََّکد»؛ نکد؛ یعنی بیخیری و بُخل. «نکد» که در قرآن آمده است؛ یعنی زمینی که در آن چیزی عمل نمیآید، «نکد» مصدر است؛ یعنی بیخیری، خیر به کسی نرساندن. مؤمن این گونه نیست یعنی مانع خیر نمیشود.
3. بهانهجویی
«و اللجاجة» که صحیح آن لجاجت است، به فتح لام که ما در فارسی لجاجت میگوییم؛ یعنی لجوج بودن و بهانهگیر بودن.
4. دروغ
«و الکذب»؛ دروغ
5. حسادت
«والحسد»؛ حسادت ورزیدن.
6. ظلم کردن
«والبغی»؛ ظلم
بدترین اینها همان لجاجت است. در حدیث داریم که لجاجت خوی ابلیس است، چون بهانه گرفت و گفت: سجده نمیکنم چون من از آتشم و انسان از خاک است. بالاخره اگر تو خداپرستی و خدا را قبول داری او فرمان میدهد سجده کن، او چیزی در این انسان دیده است، چرا مخالفت میکنی؟ لذا معروف است که لجاجت خلق ابلیس و ویژگی شیطان است. علی ع) فرمود: لجاجت ریشه تمام شرها و بدبختیهاست.
*بهانهجویی قوم حضرت موسی
حضرت موسی بن عمران گرفتار چنین قومی بود. شخصی را کشتند، گفتند: چگونه بدانیم قاتلش کیست؟ خدا فرمود: گاوی را ذبح کنید و قسمتی از بدنش را به مرده بمالید، زنده میشود. اگر هر گاوی را میکشتند مشکل حل میشد، اما آن قدر در پیگیری این حرف بهانهجویی کردند تا آن گاو منحصر شد؛ یعنی فقط منحصر به یک گاو شد و مجبور شدند آن را به بالاترین قیمت بخرند. دائم میپرسیدند: رنگش چه باشد؟ غذایش چه باشد؟ سنش چه قدر باشد؟ تا اینکه شرایط را سخت کردند، این یعنی بهانهجویی. به موسی(ع) میگفتند: خودت و خدایت با دشمنها بجنگید، ما هم اینجا مینشینیم و تشویقتان میکنیم. وقتی جنگ تمام شد ما داخل شهر میآییم، خلاصه آن قدر بهانهجویی کردند تا اینکه خدا چهل سال سرگردانی را نصیب بنیاسرائیل کرد.
*بهانهجویی در زمان پیامبر(ص)
به سوره فرقان مراجعه کنید، در این سوره میفرماید، مردم خدمت پیغمبر(ص) میآمدند میگفتند: یا رسولالله! چرا شما در بازار راه میروید؟ «یمشی فی الاسواق» ببینید، آیا حرف آنها حق است یا نه؟ چه کار دارید که کجا راه میرود، خانهاش کجاست. میگفتند: اگر شما پیغمبر هستی، چرا غذا میخوری؟ پیغمبر باید همیشه سیر باشد، روی هوا راه برود. یا اگر شما پیغمبر هستی، چرا انسان هستی، چرا خداوند از فرشتهها پیغمبری نفرستاد. خدا در قرآن میفرماید: اگر ما از فرشته هم پیغمبر بفرستیم، باید او را به چهره انسان در بیاوریم و اگر فرشته هم میفرستادیم، شما میگفتید چرا انسان نفرستادید؟!
چرا از جنس خودمان نیست؟ اگر از عجم میفرستادیم، میگفتید چرا عرب نیست؟ از پیغمبر گرامی اسلام(ص) بهانههایی کودکانه و واهی میگرفتند. متأسفانه این نوع بهانهجوییها در زندگی ما نیز است گاهی انسان میبیند، قوام یک زندگی به خاطر این بهانهجوییها از هم میپاشد. این آیه قرآن را خوب دقت کنید: «و لا تقف ما لیس لک به علم» از آن چیزی که از آن خبر نداری نگو و پیروی نکن، «إن السمع و البصر و الفؤاد»؛ از چشم، گوش و قلب در قیامت سؤال میشود.
*داستان
محمد بن فضیل پیش امام کاظم(ع) آمد و گفت: یا بن رسولالله! برادری دارم که مردم پشت سر او حرف میزنند، میگویند برادرت فلان و فلان کار را کرده است و کسانی که این حرفها را میزنند مورد وثوق من هستند و به آنها اطمینان دارم، اما از طرفی وقتی از برادرم میپرسم، میگوید: آنها دروغ میگویند: شما چرا باور میکنی؟ آقا، من چه کنم؟ برادرم تکذیب میکند امام فرمود: از برادرت قبول کن، حرفهایی را که از مردم شنیدهای و دیدهای نادیده بگیر و برادرت را تأیید کن تا این امر سبب شود برادرت دعوت به حق شود، موجب رانده شدن وی نشود، بهانه به دست او نده، این معنی همان آیه است که فرمود: «و لا تقف ما لیس لک به علم» اما متأسفانه بعضیها در خانواده این گونهاند.
*طلاق به خاطر بهانهجویی
مورد اول: بنده گزارشی خواندم که در زمان طاغوت خانمی به دادگاه آمده بود تا از شوهرش طلاق بگیرد. گفته بود: شوهر من جلوی دوستان دوران دانشگاه و دبیرستانم چای را در نعلبکی خورده و آبروی مرا برده است، این فرد مناسب زندگی من نیست به او گفته بودند: آیا این اشکال و ایراد است؟ نعلبکی را برای همین درست کردهاند، اما زن میگوید: نه، ایشان کلاس کار مرا پایین آورده و جلوی دوستان من چای را در نعلبکی ریخته؛ این همان بهانهجویی است.
مورد دوم: حارث بن کلبه، پزشک متخصص و آگاهی بود، شبی در اواسط شب بیدار شد، دید همسرش خلال دندان به دست گرفته و دندانهایش را پاک میکند، با خود گفت عجب آدمی است، شاید مسواک نکرده خوابیده و حالا نصف شب بلند شده مسواک میزند، یا نصف شب بیدار شده غذا خورده که دندانهایش به خلال احتیاج پیدا کرده، در هر دو صورت مستحق طلاق است، چون هم بینظم است و هم بهداشت را رعایت نکرده و صبح روز بعد خانمش را طلاق داد، وقتی همسرش علت طلاق را سؤال کرد او علتش را بیان کرد، زن گفت: اشتباه کردی، اتفاقاً شب مسواک زده بودم، اما تکهای از چوب مسواک لای دندانم مانده بود، نیمه شب چوب نرمتری برداشتم تا چوبی را که از مسواک شب مانده بود را در بیاورم، مرد گفت: اشتباه کردم، زن گفت: تو دیگر به درد زندگی با من نمیخوری، شما به خاطر یک مسواک زدن بهانه پیدا میکنی، سر یک موضوع ساده زندگی را به هم میریزی، من دیگر با تو زندگی نمیکنم.
حواس ما باید در زندگی جمع باشد، در برخورد با فرزندان و همسر اهل بهانهجویی نباشیم. متأسفانه بعضی افراد اعم از مرد و زن این گونهاند، بهانههای بیمبنا و کودکانه میگیرند مثلاً چرا این گرم است؟ چرا فلان سرد است؟ چرا این لباس چنان است؟ چرا دیر آمد؟ چرا زود آمد؟ اینها باعث میشود زندگیها به هم بریزد. متأسفانه گاهی اتفاق افتاده به خاطر مطالبی که اصلاً مربوط به زندگی این دو نفر نیست، یک زندگی به هم میریزد مثل به رخ کشیدن خانوادهها، بیان معایب خانوادهها و گذشته خانوادههاست.
*بهانهجویی عامل ذلیل شدن
وقتی عقیل به دیدن معاویه آمد -عقیل، برادر وجود مقدس مولی الموحدین علی(ع) است - همین که وارد شد، معاویه میخواست تحقیرش کند، میخواست بهانهای پیدا کند تا او را بکوبد، گفت: مردم، ابولهب را میشناسید؟ همه گفتند: بله، ابولهب! همان کسی است که قرآن دربارهاش میفرماید: «تبت یدا ابی لهب». گفت: ابولهب عموی این آقا بوده است، در حالی که این آقا افتخارات زیادی دارد؛ برادرش امیرالمؤمنین(ع) است، پسر عمش رسول خداست، عموی دیگرش حمزه است. تو گشتی و ابولهب را پیدا کردی؟ عقیل هم که در بیان بسیار قوی بود، فریاد زد و گفت: مردم، شما همسر ابولهب را میشناسید که قرآن میفرماید: «و امرأته حمالة الحطب فی جیدها حبل من مسد» گفتند: بله! گفت: ایشان عمه معاویه است، این عمه و عمو به هم میآیند. اگر قرار باشد تو از دایی او بگویی، او از عموی شما میگوید، اگر تو از دختر عموی او بگویی، او از دخترخاله شما میگوید.
*جواب بیادبی معاویه
شریک بن اَعوَر بر معاویه وارد شد، معاویه با بیادبی به او که بزرگ قوم خود بود، گفت: نام تو شریک است و برای خدا شریکی نیست. پسر اعوری! سالم از اعور بهتر است. صورت بدگِلی داری و خوشگل بهتر از بدگِل است، پس چرا قبیلهات تو را به آقایی خود برگزیدهاند؟ شریک در مقابل سخن معاویه گفت: به خدا قسم! تو معاویه هستی و معاویه در لغت به معنای کلب و نوعی سگ است، تو فرزند حربی (نام جدّ معاویه) هستی و سلم و صلح بهتر از حرب (جنگ) است. تو فرزند صخری (نام جد دیگر معاویه) و زمین هموار بهتر از سنگلاخ است؛ با این وضع چگونه به خلافت رسیدهای؟ معاویه شرمنده شد و گفت: ما تا به حال از این زبانمان چند جا ضربه خوردهایم. این همان است که امام صادق(ع) میفرماید: هیچ وقت نگذار زبانت از علم و آگاهیات جلو بیفتد. انسان نباید خیلی از حرفها را تا آخر عمر هم به همسرش بگوید: چون باعث به هم ریختن روابط آنها میشود.
*اقسام بهانهجویی
میخواهم بحث را بیشتر باز کنم، لذا از میان بهانهجوییهای موجود، بنده چند مثال و مصداق بیان کنم:
غیرتهای ناپسند
یکی از موارد بهانهجویی، غیرتهای ناپسند است. غیرت خوب است، مرد باید غیور باشد، اما امیرالمؤمنین(ع) در نامه 31 نهجالبلاغه به امام حسن(ع) فرمود: پسرم، از غیرت بیمورد بپرهیز.
غیرتهای بیجا
خانم متدین و محجبهای پیش من آمد و گفت: دبیر هستم و مدرک لیسانس دارم، اما همسرم اجازه نمیدهد تدریس کنم، با اینکه استخدام رسمی آموزش و پرورش هستم و با این شرط هم ازدواج کردهام، اما او میگوید یا طلاق، یا تعطیل کردن آموزش و پرورش، به نظر شما چه اشکال دارد؟ محیط مدرسه که کنترل شده است، محصلش دختر است، مدیر و معاون همه کنترل شدهاند و هیچ فضایی برای مرد در مدرسه نیست، این چه غیرتی است؟ متأسفانه بعضی از افراد این گونهاند، سوءظن دارند و بدبین هستند.
در جایی کار میکردیم، به بعضی از اساتید فرم داده بودیم که مشخصاتشان را بنویسند. نام، نام خانوادگی، نام همسر. یکی از اساتید گفت: آقا، من اگر شده همه این مزایا را از دست بدهم، اسم خانمم را نمینویسم، نمیخواهم در اینجا کسی اسم خانم مرا بداند. گفتم: همه عالم میدانستند زن پیغمبر، خدیجه کبری است، آیا اتفاقی افتاد؟ همه عالم میدانستند اسم همسر حضرت امیر(ع) فاطمه زهرا (س) است. اگر قرار بود این غیرت باشد، خدا نام مریم را در قرآن نمیآورد. من که نمیگویم در خیابان اسم همسرت را صدا بزن. میگفت: من نه عکس خانمم را برای دفترچه بیمه میدهم و نه اسم او را روی دفترچه مینویسم. این غیرتهای بیمحل که گاهی متأسفانه منجر به سوءظن و بدگمانی و اختلاف میشود. نسبت به اولاد نیز همین گونه است، باید اعتماد باشد. من چند روایت دیدم که کلمه لجاجت را با «مراء» کنار هم آورده بودند. «مراء»؛ یعنی بحث و جدلهای غیرمنطقی؛ اینکه یکی تو بگویی، یکی او بگوید که این هم باعث اختلاف میشود.
فخرفروشی
رسول گرامی اسلام(ص) از جایی عبور میکرد، دید چند نفر دارند با هم مراء میکنند، این یکی میگوید فلانی از ما بود، آن یکی میگوید نه فامیل ما بود، این میگوید ما بهتریم چون مردهها و زندههایمان بیشتر از شماست، عالمهایمان بیشتر از شماست. او میگوید نه، ما بهتریم؛ یعنی در حال فخرفروشی هم بودند، پیغمبر(ص) فرمود: هر کسی خودش باید پاسخگو باشد، - هر چند پدر تو فاضل باشد، یا عموی تو فاضل باشد، یا پزشک در فامیل تو زیاد باشد، این چه ربطی به شما دارد؟ «لیس للإنسان الا ما سعی»، پیامبر اکرم(ص) غضبناک شد و فرمود: اولین چیزی که خدا بعد از بتپرستی مرا از آن نهی کرد «مراء» بود.
«مراء»؛ یعنی بحثهای غیرمنطقی، میگفتند: ما بیشتریم یا شما؟ «ألهاکم التکاثر» برویم، مردههایمان را بشماریم ببینیم، «حتی زرتم المقابر»، زنده و مرده ما بیشتر از شما هست یا نیست، متأسفانه گاهی خانوادهها به خاطر فامیل، پدرزن، مادرزن، دایی و دیگران به بحث مینشینند و کارشان به دعوا میکشد.
دخالتهای دیگران
خانم بزرگواری به من گفتند: به خاطر دخالتهای مادرشوهر و دخالتهای بستگان زندگی ما دارد به طلاق میکشد، باید دقت کرد، هر مردی خودش مدیر خانه است. یکی از نویسندگان غربی کتابی نوشته به نام «راههای ساده سعادتمند شدن»، این کتاب بیشتر در مباحث خانوادگی است و ترجمه نیز شده او میگوید: مردم سلطان خانه است و زن ملکه خانه، نقشهای ملکه و سلطان باید خوب اجرا شود و خوب پیاده شود. گاهی در بعضی از خانوادهها وقتی به عمق اختلافشان دقت میکنیم میبینیم آن قدر بچهگانه است که انسان شرمش میشود آن را بیان کند، او فرد باسوادی است، لیسانس یا فوق لیسانس دارد، تحصیل کرده است، اما منشأ اختلافاتشان به حدی کودکانه و بهانهجویانه است که انسان شرمنده میشود. لذا فرمودند: رأی و نظر انسان لجباز و بهانهگیر پذیرفته نیست. پیامبر(ص) فرمود: لجاجت اولش نادانی است و آدم نادان بهانهگیر و لجوج است و پایانش پشیمانی است.
طمع عامل بهانهجویی
در حالات هارونالرشید میخواندم که روزی به شکار میرفت - اینها برای خودشان شکارگاه داشتند و به شکار و تفریح میرفتند - در مسیرش به باغی رسید، دید باغ سرسبز، خرم و زیبایی است، پرسید: این باغ مال کیست؟ گفتند: مال کسی که مجوس است، مسلمان نیست، هر کار کردیم آن را نفروخت، میگوید این باغ را من نمیفروشم. گفت: بهانهای پیدا کنید این باغ را از وی بگیرید، این باغ باید به من واگذار شود. گفتند: قربان، یک راه دارد. از شکار که برگشتید به منزلش برویم، به هر حال شما شاه مملکت و خلیفه هستید، حتماً شما را تحویل میگیرد، غذا میآورد، آب میآورد، میوه میآورد، وقتی نشستیم و پذیرایی کرد، شما سؤال کنید این باغ مال چه کسی است؟ او قطعاً به شما میگوید قابل شما را ندارد، پیشکش شما. همین که این حرف را گفت، ما روی همین حرف باغ را صاحب میشویم، میگوییم خودت گفتی قابل ندارد، همان جا قیمتی روی آن میگذاریم و پولش را میدهیم و باغ را به اسم شما میکنیم.
گفت: خوب است. بعد از شکار به باغ این فرد رفتند، طبق همان پیشبینی که کردند، شاه را تحویل گرفت، از او پذیرایی کرد. بعد هارونالرشید سؤال کرد: این باغ مال کیست؟ این مرد موضوع را فهمید، گفت: قربان، دنیا وفا ندارد، این باغ در میان دستها میگردد، یک روز از پدر من بود خدا رحمتش کند از دنیا رفت، امروز هم مال من است، فردا هم دست کس دیگری است. این دنیا که ارزش اتکاء ندارد. خلاصه با این حرف بهانه به دست هارونالرشید نداد. بلند شدند بیرون آمدند، هارون گفت: شما مرا پشیمان کردید، خواستید بهانه بگیرید، اما من را پیش این شخص خرد کردید. این است که عرض میکنم حواس انسان باید جمع باشد، لجاجت آغاز نادانی و پایانش ندامت است. کانون و گرمای زندگیهایمان را با این بهانههای واهی، با مراء و بحث و جدلهای ناپسند، با به رخ کشیدن خانوادهها، با به رخ کشیدن گذشتهها، با به رخ کشیدن خانوادههای مردم، با مقایسههای ناپسند نابود نسازیم و باعث نشویم که کانون خانوادههایمان سست شود.
خدایا! روز به روز قلبهای ما را به هم مهربانتر بگردان. خدایا! کانون خانوادهها، کانون والدین و اولادها، کانون زندگی برادران و خواهران و فامیلها را گرم و بانشاط قرار بده. خدایا! تألیف قلوب دست توست «الف بین قلوبهم» خودت میان قلبهای ما الفت و دوستی ایجاد کن.
منبع:فارس